از مرگبارترین قحطی های ایران چه می دانید؟

اجاره: مردم در سالهای اخیر روزهای سختی را پشت سر گذاشته اند؛ از ساعت ها انتظار در صف مرغ گرفته تا خرید گوشت با کارت ملی یا کمبود مقطعی تعدادی از کالاها؛ با این وجود بگفته رئیس جمهوری تا کنون اجازه داده نشده که قحطی کالا در کشور رخ بدهد.

«در شرایطی که در سه سال قبل دشمنان این سرزمین با جنگ اقتصادی به دنبال ایجاد قحطی در کشور بودند، دولت با تامین و توزیع کافی و فراوان کالا در کشور اجازه نداد این خواسته دشمن محقق شود.» این سخنان حسن روحانی در دویست و نوزدهمین جلسه ستاد هماهنگی اقتصادی دولت بود که مورد توجه رسانه ها قرار گرفت.

قحطی و کمبود مواد غذایی در ایران پیشینه بسیاری دارد. شاید تاریخی ترین و قدیمی ترین جمله ای که درباره قحطی در ایران مطرح شده این جمله معروف داریوش شاه باشد که می گوید: «این کشور را اهورامزدا از دشمن، خشکسالی و از دروغ بپایاد، به این کشور نیاید نه دشمن، نه خشکسالی و نه دروغ».

قحطی در تاریخ ایران دلیلهای مختلف طبیعی، اجتماعی و سیاسی داشته و تعدادی از روایت های مربوط به این اتفاق در تاریخ به جا مانده است. وضع نزولات جوی، سرما و سیل، بیماریهای همه گیر انسانی و حیوانی، هجوم ملخ ها و شیوع آفت های گیاهی دلیلهای طبیعی قحطی و جنگ و محاصره، بی ثباتی سیاسی، بی کفایتی، سوء سیاست و فساد عمال حکومت، حاکمیت استبداد و فقدان اعتماد و همدلی بین مردم و حاکمان، احتکار، اوضاع نابسامان راه ها، تحمیل های حاکمان و مظالم اربابان و مالکان، اعمال خشونت و سخت گیری بی مورد در مقابله با قحطی و فتنه جویی های سیاسی دلیلهای تاریخی و اجتماعی قحطی در کشورمان بوده است.

بنا بر مستندات تاریخی، قحطی عمومی سال ۱۲۸۸ قمری هولناک ترین و مرگبارترین رویداد در طول دو قرن اخیر و حتی در دوران پس از مغول است. بگفته نسوی پس از حمله مغول و در زمان قحطی «از حدود بلخ تا حدود دامغان، یک سال پیوسته خلق گوشت آدمی، سگ و گربه می خوردند؛ چه عمال چنگیزخان جمله انبارها را سوخته بودند».

همچنین بنا به روایت مورخان پس از حمله افغان ها به اصفهان در زمان سلطنت شاه سلطان حسین صفوی قحطی بسیار شدیدی در اصفهان به وجود آمد که برخی از عوامل جانبی از قبیل احتکار، ناتوانی و سوء سیاست مقامات دیوانی، فساد و خیانت برخی از درباریان و اطرافیان شاه سلطان حسین در شدت بخشیدن به این قحطی بی تاثیر نبود.

از جمله دلیلهای بروز قحطی در تاریخ ایران می توان به بی ثباتی سیاسی اشاره نمود. سیطره ملوک الطوایفی بر جامعه ایران و حاکمیت امرای گوناگون در نواحی مختلف کشور که اغلب در رقابت و کشمکش با یکدیگر بودند، همین طور دست به دست شدن مناطق و شهرهای مختلف موجب اختلاف و چنددستگی های محلی می شد و زمینه قحطی را ایجاد می کرد. نویسنده کتاب رستم التواریخ در این زمینه نوشته است: «در اصفاهان و بلوکات و نواحی اش، به جهت آمد و شد ملوک و طوایف، هلاک حرث و نسلِ (نابودی زراعت) شدیدی روی داده و ابواب قحط و غلای عظیم روی آن شهر بهشت آسا و اهلش گشاده و مزارعش از نظم و نَسَق زراعت دور و با بذرافشانی و تخم کاری مانند غربال و آب و اراضی اش مانند عشاق از دیدن روی زارع، معشوق آسا محروم و مهجور…».

حاکمیت استبداد و فقدان اعتماد و همدلی بین مردم و حاکمان هم یکی دیگر از مواردی بوده که منجر به قحطی در ایران شده است. گفته می شود در سال قحطی معروف یعنی ۱۲۸۷ قمری ناصرالدین شاه در کرمانشاه به سر می برد. وی ضمن گفت وگویی تلگرافی، از کارگزاران دولت در تهران، درباره اوضاع و احوال عمومی و همچون قحطی و وبا استفسار کرد و آنان بدون کمترین احساس مسئولیتی، بی شرمانه چنین دروغ هایی را به او تحویل دادند: «احوال خیلی خوب است. تازه ای که قابل عرض همایون باشد هیچ نیست… از هر جهت، امنیت و آسودگی حاصل است… طهران کمال نظم و وفور را دارد. جنس به قاعده به انبارها می رسد. به هیچ قسم از تهران نگرانی نداشته باشید».

این «خاطر مبارک آسوده باشد»ها در شرایطی اظهار می شد که کشور و پایتخت در لهیب عظیم ترین قحطی چند قرن اخیر که با همه گیری وبا هم توام شده بود، می سوخت و مردم مانند برگ های درخت به زمین می ریختند.

احتکار که این روزها هم در بعضی موارد دیده می شود نه فقط بعنوان عامل تشدیدکننده قحطی ها بلکه در بعضی موارد بصورت مبداء و منشاء آن ظاهر شده است. پروفسور شوکا اوکازاکی محقق ژاپنی در پژوهش خود درباره قحطی بزرگ سال ۱۲۸۸ قمری در ایران تحلیل می کند: «بعد از دو سال خشکسالی، در زمستان ۱۲۸۸ قمری باران و برف فراوانی آمد که حاصل خوبی را برای سال بعد نوید می داد. این بود که حدود مرداد، یک ماه قبل از فصل درو، غله بسیار در بازار ارائه شد. سنت جان که در آن ماه از شهر قم می گذشت قطارهای بی شمار شتر را دید که گندم و جو محصول سال پیش را از منطقه ای حاصلخیز در نزدیک همدان به تهران می برد… او همین طور می گوید که صاحبان غله در همه جا موجودی خودرا عرضه نموده بودند… از همه این شواهد برمی آید که در دوره قحطی هم، در مناطق غله خیز کشور ذخیره غله کافی وجود داشت و بالا رفتن غیر عادی قیمت گندم و کمبودهای ناشی از آن که به مرگ و میر مردم از گرسنگی و به آدم خواری کشید فقط نتیجه قحطی نبود و این قحط و غلا بطور مصنوعی و با احتکار و اسباب چینی به وجود آمد. اگر دولت و مقامات محلی تدابیر درست اتخاذ می کردند لطمه خشکسالی را می شد به حداقل رساند».

احمد کتابی در کتاب «قحطی های ایران» درباره تاثیر تحمیل های حاکمان و مظالم اربابان و مالکان روی قحطی آورده است: «وضع مالیات ها و عوارض بسیار سنگین از جانب دولت مرکزی و تحمیل انواع گوناگون جرایم مالی توسط حکام محلی که غالبا بوسیله تقدیم رشوه یا هدیه، منصب حکومت و ولایت را تصاحب کرده و بدین سبب پیش از هر چیز در اندیشه پرکردن کیسه حرص و آز خود بودند، غالبا موجبات رکود کارهای اقتصادی به ویژه زراعت را فراهم می آورد تا آنجا که در بسیاری موارد، زارعان و حتی مالکان مجبور می شدند برای پرداخت بدهی های انباشته و بهره های مرکب وام هایشان املاک و مزارع خودرا به طلبکاران و نزول خواران واگذار کنند یا آنها را بفروشند و از کار کشت و زرع یک سره دست بکشند. در این میان، تحمیلات نظام ارباب و رعیتی و ناچیزبودن سهم زارعان از محصول نیز مزید بر علت می شد و هرگونه انگیزه ای را از زارعان برای افزایش تولید و حتی ادامه آن سلب می کرد.»

نوشته هانری رنه دو جهانگرد فرانسوی که در اواخر سلطنت مظفرالدین شاه به ایران آمده است، گواه این مساله است: «بلای قحطی غالبا از عدم نظم و ترتیب زراعی تولید می شود… زارع باید زیاد کار کند و سود کمی از دسترنج خود ببرد. حدودا هشت دهم حاصلی که به عمل می آورد به مالک تعلق می گیرد و دهقان مجبور است به سختی و قناعت امرار معاش کند.»

در تاریخ قحطی نباید از فتنه جویی های سیاسی هم غافل ماند. برای مثال کمبود آرد و نان بعنوان خوراک اصلی مردم همیشه از نظر سیاسی مسئله آفرین بوده و گاه و بیگاه مورد سو استفاده سیاست بازان قرار می گرفته است.

اما قحطی فقط معطوف به مسائل تاریخی و اجتماعی نبوده بلکه عوامل طبیعی هم در آن نقش پررنگی داشته و بدون شک نبود یا کمبود بارندگی، منشاء اصلی بروز بیشتر قحطی ها در ایران بوده است برای اینکه سرزمین ایران به ویژه بخش فلاتی آن که بیش از ۹۵ درصد کل مساحت آنرا در بر می گیرد، یکی از مناطق خشک جهان شمرده می شود. بنا بر آمار رسمی، میزان بارش در ایران یک سوم جهانی و تبخیر آن سه برابر جهانی است.

گرچه ایران کشور خشکی است اما نباید از سرما و سیل بعنوان یکی از علل قحطی غافل ماند. ابوالفضل بیهقی – مورخ قرن چهارم هجری – درباره رویدادهای سال سده چهارم قمری از نزول ۶۷ نوبت برف متوالی در نیشابور ضمن یک سال یاد می کند و قحطی وحشتناک آن سال را چنین توصیف می کند: «سال ۴۰۰ قمری در نیشابور ۶۷ نوبت برف افتاد. آن قحط که در سال ۴۰۱ قمری افتاد در نیشابور، از این سبب بود که غله را آفت رسید از سرما و این قحط در خراسان و عراق عام بود و در نیشابور و نواحی آن سخت تر. آنچه به حساب آمد که در نیشابور هلاک شده بودند از خلایق صد و هفت هزار و کسری خلق بود… اما سعد خرگوشی در کتاب تاریخ خود اثبات کند که هر روز از محله وی زیادت از چهارصد مرده به گورستان نقل افتادی و این قحط نه از آن بود که طعام عزیز بود بلکه علت جوع کلبی (گرسنگی سگ؛ بیماری ای که چون بر کسی عارض شود حرص او بر خوردنی ها دم به دم زیاد گردد و هیچ گاه سیر نشود) بود که بر خلق مستولی شده بود.»

بیماری های همه گیر انسانی هم یکی دیگر از دلیلهای قحطی در تاریخ ایران بوده است. بیماریهای وبا و طاعون سبب می شد بخش بزرگی از نیروهای انسانی شاغل در روستاها از بین بروند و عملا کار زراعت در سالهای بعد مختل می شد و بدین سان زمینه مناسبی برای کاهش تولید غلات و شروع قحطی یا ادامه آن فراهم می آورد. در بیشتر موارد شیوع وبا و طاعون سبب ضعف بدنی ناشی از بی غذایی یا کم غذایی هم می شد که بالطبع قدرت مقاومت افراد را در مقابل هجوم بیماریها به شدت کاهش می داد. اضطرار مردم به خوردن مواد نامناسب و غیر قابل هضم و آلوده مثل برگ درختان، کاه و چرم زمینه را برای مبتلاشدن به بیماریهای عفونی آماده می کرد. در سال ۱۳۱۰ نیز وبا در تهران از محله سرچشمه آغاز شد و سپس در پامنار، خیابان ناصریه و تا مرقد حضرت عبدالعظیم (ع) گسترش پیدا کرد. نویسنده کتاب تاریخ یحیی در این زمینه نوشته است: «محرم ۱۳۱۰ فرا می رسد و از روز دوم محرم وبا طغیان می کند. هنوز به دهم ماه نرسیده، روزی صدها از مردم هلاک می گردند».

همچنین بنا بر روایت اعتماد السلطنه «از نیمه دوم محرم تا اوایل صفر، بر شدت بیماری افزود شد تا آنجا که طی دو روز ۱۶۰۰ نفر از وبا جان باختند و از ۲۰ محرم تا ۲۰ صفر در شهر و اطراف آن ۲۳ هزار نفر مبتلا شدند».

منبع: